در اوج تقابل خوف و رجاء ،
جور میشود که راهی شوی!.
وقتی برای اولین نماز جماعت به حرم مشرف شدم ، همینکه نشستم در صف نماز ،
به تابلوی جلوئی خیره شدم: دفتر پیداشدگان و گمشدگان!
به شوخی به دوستم گفتم کاش میشد خودم را تحویل این دفتر بدهم.
اما حقیقتا این حرف دلم بود .
من گمشدهام ،
یا بهتر بگویم : دلم گمشده .
و تو ، حضرت علی بن موسی الرضا ، میتوانی...
میتوانی با یک اشاره این دلِ بیصاحب را به صاحبش برگردانی.
یا نه، برگردان به صاحب اصلیاش...
پ.ن: مطلب خاک خورده به تاریخ 23 فروردین 92