قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

سهم من از زندگی

فقط

یک نفس آغوش...

آغوشِ تو

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۰۹
سیدخلیل


چمدان دستِ تو و ترس به چشمان من است
این غم‌انگیز ترین حالت غمگین شدن است *

*: تومور 2 (علیرضا آذر)
بشدت محتاج دعاتون‌م.
یا علی/.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۰
سیدخلیل
دل‌گیری آدم زمانی بود که خدا او را از نزد خود راند  ، آدم‌ی که به زمین آمد و مرا زاد .
من زاده‌ی آن دل‎‌گرفتگیِ ازلی‌ام .
پر از دلتنگیِ عمیق این سالیان دراز...

بعد نوشت:
و من مُردم از این دلتنگی


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۰:۲۶
سیدخلیل

آستان بوس خود خطاب‌م کن
بد حسابم ولی حساب‌م کن


امام رضا - پروآما


نخل زردم ، جوانه می‌خواهم
کفترم ، آب و دانه می‌خواهم
بر فراز مناره‌های حرم
گوشه‌ای باز لانه می‌خواهم
روی پرهای من بزن مهری
بی‌نشانم نشانه می‌خواهم
کفتر خانگی این حرمم
دانه از اهل خانه می‌خواهم
در کنار رواق دارالزهد
منزلی جاودانه می‌خواهم
از شما روز اول هر ماه
مثل مردم سرانه می خواهم

خانه جز این حرم نمی‌خواهم
پر پرواز هم نمی‌خواهم

آستان بوس خود خطاب‌م کن
بد حسابم ولی حساب‌م کن

بِرکه‌ی خشکم و گل آلودم
کوثر معرفت ، گلاب‌م کن
قَسم‌ت می‌دهم به جان جواد
بعد اگر خواستی جواب‌م کن
کرمت گر اجازه داد آقا
پیش چشم همه خراب‌م کن
من شبیه دعای بی‌روحم
روح ادعیه مستجاب‌م کن

ای خداوند عشق یا احساس
نظری کن به خاطر عباس

درد من را تو خوب می‌دانی
حق همسایه را تو خوب می‌دانی
حق همسایه جا نیاوردم
نیست این شیوه‌ی مسلمانی
ولی اِی با وفا پناهم ده
هرچه باشد تو از بزرگانی
لحظه‌ای که جنازه‌ام آمد
وایِ من گر که رو بگردانی
یوسف اَر ماه کنعان بود
تو مه آسمان ایرانی
وای آقا چقدر می آید
به تو لفظ شریف سلطانی


گفته‌ام هر کنار در هر سو
ضامن‌م هست ضامن آهو


علی زمانیان

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۶:۵۲
سیدخلیل

عاشق ابر و مه‌ام

عاشق باران

با تو ...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۹:۳۶
سیدخلیل

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم


قیصرجان ، یادت همیشه در یادها زنده باد ، بلکه در قلب‌ها...

هشت آبان ، سالگرد پرکشیدن قیصر ،به یادش فاتحه میخوانم و اشعارش را... +

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۲۱:۰۲
سیدخلیل
یک :
مورچه‌ای را دیدم
روی آب راه می‌رفت
آرام ، آرام ، آرام ...
شاید  بخاطر بی‌گناهی‌اش بود...

دو :
کلاغی را دیدم
یک پا نداشت
بال‌هایش اما
سالم بودند
شاید اینطور با خدا معامله کرده بود:
یک پا در مقابل یک بال ...
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۲۷
سیدخلیل

اینجا فوران زندگی ... آنجا مرگ ...
مانده ست در انتظار انسان ها، مرگ
(یک روز به سراغ شما می آیم)
این نامه برای زنده ها ، امضا: مرگ

میلاد عرفان‌پور

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۰۶
سیدخلیل
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی

پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:

شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری


قیصر امین پور

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۲۳:۰۹
سیدخلیل
این روزها که می گذرد

                          شادم،

این روزها که می گذرد

         شادم

                     که می گذرد

                                این روزها

شادم

        که می گذرد.


نیازمند کمی انتقال محبت (شارژ) ، آن هم از نوع بی انتهایش

محبتی آسمانی

محبتی که بتوان در زمین زندگی کرد.

چرا سر خود و شما را درد بیاورم،

محبت زهرا (س) را میخواهم،

محبت علی (ع) را میخواهم.

انگار شارژم تمام شده

دیروز برای دوستم مقداری شارژ پولی انتقال دادم و به این فکر افتادم

مگر امکانات اهل بیت از ما بیشتر نیست

خب لطف بفرمایند به این دل بی صاحاب و گم گور شده  ما(یکم کوچه بازاری شد :دی)

کمی محبت انتقال بدهند شاید آرام گرفتیم

شاید که نه ، حتمن آرام میگیریم.

همین.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۱ ، ۱۹:۴۲
سیدخلیل