سهم من از زندگی
فقط
یک نفس آغوش...
آغوشِ تو
آستان بوس خود خطابم کن
بد حسابم ولی حسابم کن
نخل زردم ، جوانه میخواهم
کفترم ، آب و دانه میخواهم
بر فراز منارههای حرم
گوشهای باز لانه میخواهم
روی پرهای من بزن مهری
بینشانم نشانه میخواهم
کفتر خانگی این حرمم
دانه از اهل خانه میخواهم
در کنار رواق دارالزهد
منزلی جاودانه میخواهم
از شما روز اول هر ماه
مثل مردم سرانه می خواهم
خانه جز این حرم نمیخواهم
پر پرواز هم نمیخواهم
آستان بوس خود خطابم کن
بد حسابم ولی حسابم کن
بِرکهی خشکم و گل آلودم
کوثر معرفت ، گلابم کن
قَسمت میدهم به جان جواد
بعد اگر خواستی جوابم کن
کرمت گر اجازه داد آقا
پیش چشم همه خرابم کن
من شبیه دعای بیروحم
روح ادعیه مستجابم کن
ای خداوند عشق یا احساس
نظری کن به خاطر عباس
درد من را تو خوب میدانی
حق همسایه را تو خوب میدانی
حق همسایه جا نیاوردم
نیست این شیوهی مسلمانی
ولی اِی با وفا پناهم ده
هرچه باشد تو از بزرگانی
لحظهای که جنازهام آمد
وایِ من گر که رو بگردانی
یوسف اَر ماه کنعان بود
تو مه آسمان ایرانی
وای آقا چقدر می آید
به تو لفظ شریف سلطانی
گفتهام هر کنار در هر سو
ضامنم هست ضامن آهو
علی زمانیان
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
قیصرجان ، یادت همیشه در یادها زنده باد ، بلکه در قلبها...
هشت آبان ، سالگرد پرکشیدن قیصر ،به یادش فاتحه میخوانم و اشعارش را... +
مورچهای را دیدم
روی آب راه میرفت
آرام ، آرام ، آرام ...
شاید بخاطر بیگناهیاش بود...
کلاغی را دیدم
یک پا نداشت
بالهایش اما
سالم بودند
شاید اینطور با خدا معامله کرده بود:
یک پا در مقابل یک بال ...
اینجا فوران زندگی ... آنجا مرگ ...
مانده ست در انتظار انسان ها، مرگ
(یک روز به سراغ شما می آیم)
این نامه برای زنده ها ، امضا: مرگ
میلاد عرفانپور
قیصر امین پور
نیازمند کمی انتقال محبت (شارژ) ، آن هم از نوع بی انتهایش
محبتی آسمانی
محبتی که بتوان در زمین زندگی کرد.
چرا سر خود و شما را درد بیاورم،
محبت زهرا (س) را میخواهم،
محبت علی (ع) را میخواهم.
انگار شارژم تمام شده
دیروز برای دوستم مقداری شارژ پولی انتقال دادم و به این فکر افتادم
مگر امکانات اهل بیت از ما بیشتر نیست
خب لطف بفرمایند به این دل بی صاحاب و گم گور شده ما(یکم کوچه بازاری شد :دی)
کمی محبت انتقال بدهند شاید آرام گرفتیم
شاید که نه ، حتمن آرام میگیریم.
همین.