قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سربازی» ثبت شده است

تقریبا دوماه از عادتهای روزمره دور بودم .

فروم‌ها ، شبکه های اجتماعی ، ریدر ، کار و تجارت و همه استفاده های که از نت داشتم ،

تعطیلی موبایل! ،

گوش نکردن موسیقی ، 

تماشا نکردن فیلم ! ،

همه و همه تعطیل و غیرقابل دسترس بودند.


اما تنها خوشبختی من این بود که توانستم کتاب بخوانم! .


در این دوماه با آدمها در نزدیک‌ترین حالات و سخت‌ترین شرایط آن هم بطور شبانه روزی در ارتباط بودم.

همیشه شناخت خودم و شناخت محیط پیرامون و آدمهای آن بزرگترین دغدغه‌ام بوده و هست .

دوره آموزشی خدمت مقدس! سربازی این امکان را فراهم کرد تا بهتر بتوانم این دغدغه را حل کنم .


حب و بغض نسبت به آدمها ، کینه ورزی ، غرور ، محبت ، دوست داشتن ،  از خودگذشتگی و مهم‌تر از همه رفاقت از حالات و احساساتی‌ست که هر سربازی در دوران آمورشی تقریبا آنها را تجربه می‌کند.


روز آخر ، زمانی که امریه های هرنفر را بلند میخواندند و مشخص می‌شد هر کسی در کدام نقطه از کشور باید خدمت کند ، رفتارهای عجیبی را مشاهده کردم  :

جداشدن یکباره آدمها از همدیگر در زمانی کمتر از 30دقیقه! (هرچند تکنولوژی این جدایی را جوری ناجور وصله کاری میکند) ،  پیش‌نیاز درک این جمله گذراندن دوره آموزشی یا حداقل دوره ای شبیه به آن است.

احساس خسران از تمام شدن شاید شیرین ترین دوره امکان پذیر برای یک جوان (البته قبل از ازدواج:دی)

ریختن اشک آنهایی که حواسشان جمع بود که دارند از رفیق‌شان جدا میشوند!

بغض کردن آنهایی که کمی غفلت داشتند ، و بعد جستجوی رفیق‌شان در بین حدود 600نفر انسان هم‌شکل و هم‌قواره! و بعد سرازیر شدن اشک‌شان

احساس دل‌گسستگی فرماندهان از تعدادی آدم که دوماه با آنها زندگی کردند.


ان‌شاءالله در آینده نکاتی درباره چگونگی گذارندن این دوره و خاطراتی تلخ و شیرین می‌نویسم ،

اما گذر زمان مهمترین عنصر در این دوماه بود!

قدر لحظه‌هایتان را بدانید!.

همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۲۵
سیدخلیل