یکی از وسایلام رو دو سه روزی یه بار ازش استفاده میکردم و بعد از تموم شدن کارم فقط میذاشتم توی کیفش که مثلا مرتب باشه! . امروز گذاشتم داخل کیفش ، زیپ کیف رو بستم و گذاشتمش کنار.
علت این کار سفر نه چندان مشخصِ چند روز آیندهست.
وقتی کارم تموم شد ، یه لحظه ، فقط یه لحظه ، یادم اومد به سفر نهایی انسان. مرگ !
خب توی دو سه ماه گذشته با دل بریدن از دلبستگی ها ، البته بصورت موقتی ، دست و پنجه نرم کردم.
همیشه این سوال جلوی چشمام بود که مرگآگاهی یعنی چی؟ باید چکار کرد مثلا!؟
چرا : مرگ آگاهی کیفیت حضور
مردان خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر
است1؟
سفر جواب سوال بالا رو تقریبا بهم داده !
سفر یعنی اینکه کاری نداشته باشی که به اصطلاح رو زمین مونده باشه ! با این تبصره که روی بازگشتت حساب باز نکنی.
یعنی دل بریدن از همهی دلبستگیها . حتی عزیزترینِ اطرافیانت ، حتی کتابات و رفقات .
یعنی جوری حساب و کتاب کاراتو داشته باشه که ، مثل درویشی که عطار از او تاثیر گرفت ، بتونی براحتی جان عزیز رو تقدیم کنی به صاحبش.
راستی وقتی این جمله رو میبینم اینقدر متعجب میشم که نگو و نپرس:
به علت فوت ناگهانی پدر/مادر مغازه تعطیل است.
معنی نداره ، ناگهانی نداریم که . البته چرا داریم ،
واسه آدمایی مثل من که روی آیندهشون حساب صددرصدی باز میکنن این اتفاق میوفته.
اعتبارسنجی حدیث زیر باشه به عهده خودتون ، ولی:
رسول خدا (ص) فرمود: براى هیچ مسلمانى سزاوار نیست شب هنگام بخوابد مگر آنکه وصیّت نامهاش زیر سرش باشد.2
1) شهید آوینی2) مکارم الأخلاق ص 362 ، روضة الواعظین ج 2 ص 482 ، البحار ج 103 ص 194