دوست
این مطلب کلا با خودم سنخیت و ارتباط داره!!!
در این دوره و زمونه من و امثال من متاصفانه(متاسفانه) بلد نیستیم
با یه دوست(برادر) ؛دوست (برادر)باشیم.
به دوستی با خدا فکر میکنم
که آیا میتوانم دوستی به این بزرگی را با این ضعف و ناتوانی
بپذیرم؟؟؟
اما دوست دارم تنها دوست دار من خدا باشد!!!
چرا که او از همه به من نزدیک تر است(نحن اقرب من حبل الورید).
این چند روزه با این غزل زندگی کردم!!!:
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
هر چند کزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبا بلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یذوق منه کاسا من الکرامه
التماس دعا
یا علی.
والا دوستی باید ی رنگ باشه اونم اگه بخوای با خدا باشه
ان شالله که همه بتونیم با خدا دوست باشیم