قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

پرسش ماهتاب و تجلای آفتاب

شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۸۹، ۱۱:۲۸ ب.ظ
خیمه گاه توحید پر از عشق، شور، نشاط، دلدادگی به خدا، و وارث رسالت پیامبر بود؛
هر کس با حال و هوای خویش اندوخته  های باطنی و ایمانی خود را بر امام هدایت عرضه می  کرد.
قاسم فرزند امام حسن مجتبی (ع) که مانند پاره  ی ماه در میان خاندان و یاران امام می  درخشید، در حالی که شرم تمام رخساره  ی زیبایش را فرا گرفته بود از مقتدای خویش پرسید:

آیا من هم در شمار شهیدان هستم؟

امام مهربان که می  خواست اندیشه  ی بلند و روح سرشار برادرزاده را بنمایاند پرسید:
پسرم !
مرگ در نزد تو چگونه است؟

قاسم گفت  : عموجان  ! مرگ در کام من شیرین تر از عسل است.


قسمتی از کتاب بعثت بدون وحی نوشته دکتر حشمت‌اله قنبری.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی