قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

پروین اعتصامی

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۸۹، ۰۶:۴۵ ب.ظ
شنیدستم که اندر معدنی تنگ

سخن گفتند باهم گوهر وسنگ

چنین پرسید سنگ از لعل رخشان

که از تاب که شد چهرت فروزان

بدین پاکیزه روبی از کجایی؟

که دادت آب و رنگ و روشنائی؟

به نرمی گفت اورا گوهر ناب

جوابی خوب تر از در خوشاب

از ان رو چهره ام را سرخ شد رنگ

که بس خونابه خوردم در دل سنگ

از آن رو بخت با من کرد یاری

که در سختی نمودم استواری

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۲/۰۵
سیدخلیل

نظرات  (۱)

۱۰ اسفند ۸۹ ، ۱۰:۱۶ بنده ی خـــــــــــــــــدا
از آن رو بخت با من کرد یاری که در سختی نمودم استواری

همین استوار بودنه مهمه ولیییییییییییییییییییییی من که اکثر وقتا استوار که نیستم

هیییییییییییچ دور ازجونتون خل هم میشم !!!!!!!!!

















ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی