من و دفتر خاطراتم
البته شاید در برگ نبودن آن خاطره و شاخه بودن یا حتی یک درختچه بودنش شک داشته باشم
بهرحال در یک برگ از دفتر خاطراتم گنجانده شد
قبل از شروع به نوشتن
چند صفحه از آخرین خاطراتم را مرور کردم ، دیدم به به ، چه خاطره نویس خوبی هستم :دی
اینکه چه نوشتم فقط در همان دفتر بماند
ولی این روزها دارم به معنای مبارزه نزدیک میشوم
مبارزه برای تغییر کوچک ترین عادات روزانه
تا کنترل خواسته های نفس که خود جهادی است که تاریخ گواه آنست چه مردانی و چه زنانی برای آن اسم خود را در تاریخ حک کردند.
حتی برای بدست نیاوردن!(به عبارتی تحمیل شدن) چیزهایی را که نمیخواهی ، باید تلاش کنی
چه برسد به خواسته هایی که میخواهی.
امشب را احیا میگیریم که به خواسته هایمان برسیم و از ناخواسته هامان دور باشیم
امیدوارم مفید باشد، هم خواسته هایم و هم ناخواسته هایم ؛
فایده ای برای خوب زندگی کردن دنیا ، آن دنیای یکه قرار است مزرعه آخرت باشد.
ان شاءالله
یاعلی
نکته مهمش خاطرات نگفتش بود .حالا نمی شه کمی شو بگین