قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

آقـا

جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۲ ب.ظ

دلم خواست ...

من که تو را فقط از تصاویر دیده ام  ، یک بار هم  از بین جمعیت ، که هیچکدام اصلا حساب نیست.


چفیه جای خود ؛

دلم خواست فقط در کنارت باشم ، برای چند لحظه ، حتی اگر جانی نماند در تن‌م.


حضرت آقا


همسایه‌های کشورم از نبود کسی چون تو ، در رنج و عذاب‌اند .

باش تا ظهور حضرت منجی!


پ.ن: تو عکس درسته یه زن کنار حضرت آقا هست ولی زن و مرد که فرقی نداره :دی

نظرات  (۴)

۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۶:۵۴ شمیم مهدی
سلام
من یه همچین لحظه ای رو تجربه کردم! البته نسبت به الان خیلی بچه تر بودم تازه الان میفهمم چه موقعیتی رو گذروندمو درکش نکردم!
واقعا اون لحظه ای که روبه روی اقا هستیم نفسا حبس میشه! ناخوداگاه اشک تو چشم ادم جمع میشه!
یه حس خاصیه!
ان شاءالله نصیبتون بشه :)
۲۹ مهر ۹۲ ، ۰۰:۴۱ ابراهیـم علی پور
دمتون گرم!
شما فقط باش! جان خواستی با من!
دمتون گرم.
کاش دمی قسمت ما میشد!
پست عالی و دلنشین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی