دو نقل از کتاب کوچک از رنجی که میبریم نوشته استاد جلال آل احمد :
وقتی اسد از تبعیدگاه مورد علاقه! خود نامه مینویسد:
- ما خیلی چیزهای از دست رفته داریم. خیلی چیزها را از دست دادهایم. خودت در آن چند روز خیلی از آنها را برای ما گفتی : شاید خودت فراموش کرده باشی: اما من خیلی مغبون نیستم . مادرم سرانجام میمرد. فکر میکنم شاید اصلا برادر هم نداشتهام. آدم فراموش کار است. اگر هم نباشد ، اقلاً میتواند خود را به فراموشی بزند. ص56
- آخه مگه چقد میشه جون کَند؟ این هم حدی داره. من الان چهل و پنج سالمه ، چهل و پنج سال!. اون بیست سال اول رو که ولش کن. من از بیست و پنج سال دیگهش هم بیست سالش رو انتظار کشیدم ، بیست سال انتظار! . فقط پنح سال برام باقی میمونه. ص132