قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

از رنجی که می‌بریم

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۲ ب.ظ

دو نقل از کتاب کوچک از رنجی که می‌بریم نوشته استاد جلال آل احمد :

وقتی اسد از تبعیدگاه مورد علاقه! خود نامه می‌نویسد:

  • ما خیلی چیزهای از دست رفته داریم. خیلی چیزها را از دست داده‌ایم. خودت در آن چند روز خیلی از آنها را برای ما گفتی : شاید خودت فراموش کرده باشی: اما من خیلی مغبون نیستم . مادرم سرانجام می‌مرد. فکر می‌کنم شاید اصلا برادر هم نداشته‌ام. آدم فراموش کار است. اگر هم نباشد ، اقلاً می‌تواند خود را به فراموشی بزند. ص56
وقتی عکاس از زندگی خود و علت سوختگی لب و دهان خود می‌گوید:
  • آخه مگه چقد میشه جون کَند؟ این هم حدی داره. من الان چهل و پنج سالمه ، چهل و پنج سال!. اون بیست سال اول رو که ولش کن. من از بیست و پنج سال دیگه‌ش‌ هم بیست سال‌ش رو انتظار کشیدم ، بیست سال انتظار! . فقط پنح سال برام باقی می‌مونه. ص132

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی