من کنت مولاه فهذا علی مولاه!
(مرگ بر آمریکا!)
آقا گفتن عید غدیر عجب عیدیه ؛ خوب آقا خوووووووووووووووووووب
روزه اش هم میگن کلی ثواب داره
البته باید اون دنیا سر بی سحری روزه گرفتن امروز کلی با خدا و امام علی چونه بزنم!!!:دی
گفتم این عید به دیدار خودم هم برم
دلم از دیدن این آیینه ترسید چرا؟
یاعلی
عرفه ؛ باران ؛ اشک
نمیدانم علتش چه بود؛
ولی امروز در معامله قطرات با خدا کم نیاوردم...
او نزول رحمت میفرمود و ما...
...
آن دم که شود اذا السماء فطرت
جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
رمقی نیست در این پیکر باقی مانده
نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده
توئی آن آتش سوزنده ی خاموش شده
منم این سردی خاکستر باقی مانده
گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده است
باز شرمنده ام از این سر باقی مانده
روزو شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه ی پرپر باقی مانده
شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است
در همین اسب و همین خنجر باقی مانده
پیش کش باد به یک رنگی ات ای پاک ترین
آخرین بیت در این دفتر باقی مانده
تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
با توام ای یل نام آور باقی مانده
شعر از سعید بیابانکی
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قُمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر "خیالی" به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
برگرفته از داستانک چهارپایه از حجت الله حاجی کاظم