قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

قسم می خورم که این باران،

بارانی معمولی نیست،

حتما جایی دور،

دریایی را به باد داده اند

"رسول یونان "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۰ ، ۲۰:۳۷
سیدخلیل

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۰ ، ۱۹:۰۵
سیدخلیل
هوالحی

من کنت مولاه فهذا علی مولاه!

(مرگ بر آمریکا!)

آقا گفتن عید غدیر عجب عیدیه ؛ خوب آقا خوووووووووووووووووووب

روزه اش هم میگن کلی ثواب داره

البته باید اون دنیا سر بی سحری روزه گرفتن امروز کلی با خدا و امام علی چونه بزنم!!!:دی


گفتم این عید به دیدار خودم هم برم

دلم از دیدن این آیینه ترسید چرا؟


یاعلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۰ ، ۱۳:۰۹
سیدخلیل
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ
﴿١٧٩﴾
و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‌ایم. [چرا که‌] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى‌کنند، و چشمانى دارند که با آنها نمى‌بینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمى‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‌ترند. [آرى،] آنها همان غافل‌ماندگانند. (١٧٩ اعراف)


فهمیده ام که منظورت از "بسیاری از آدمیان" چه کسانی هستند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۰ ، ۲۱:۵۱
سیدخلیل

گریه

جزء عمر آدمی محسوب نمیشود!!!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۰ ، ۲۱:۰۳
سیدخلیل
هوالناظر


عرفه ؛ باران ؛ اشک


نمیدانم علتش چه بود؛ 

ولی امروز در معامله قطرات با خدا کم نیاوردم...

او نزول رحمت میفرمود و ما...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۰ ، ۲۲:۰۰
سیدخلیل
عشق تو مرا الست و منکم ببعید
هجر تو مرا ان عذابی لشدید

بر گرد لبت نوشته یحیی و یمیت
من مات من العشق فقد مات شهید

...

آن دم که شود اذا السماء فطرت
وانگه که شود اذا النجوم کدرت

من چنگ زنم دامنت اندر سئلت
گویم صنما بای ذنب قتلت

"شیخ بهایی"

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۰ ، ۱۰:۱۵
سیدخلیل
به مناسبت 8 آبان سالگرد پرواز همیشگی قیصر

سرودن یـک فعل مجهول اسـت؛ نه از آن روی کـه فاعـل آن معلوم نیست، بلکه از آن روی که فـاعل حقیقی آن معلوم نیست. شاید به همین دلــیـل، قــدمـا آن را بـه سـحـر و مـعـجـزه مانند کرده‌اند. حکایت کسی که شاعر را فاعل سرودن گرفت، حکایت همان موری است که بر کاغذ می‌رفت، نبشتن قلم را دید و قلم را ستودن گرفت. نوشتن چنان که گفته‌اند، فعل لازم است، نه متعدی.

بسیاری از شاعران به یاد او شعر سرودند. از جمله «ابوالفضل زرویی نصرآباد»

درد، درد، درد، درد
در وجود گرم و مهربان مرد
خانه کرد
مرد مهربان از این هوای سرد
خسته بود
درد را بهانه کرد
آه، آه، آه، آه
باز هم صدای زنگ و بغض تلخ صبحگاه:
- ای دریغ آن که رفت ...
- ای دریغ ما ، دریغ مهر و ماه
دوستان نیمه راه
 رود، رود، رود، رود
رود گریه جماعت کبود
در فراق آن که رفت
در عزای آن که بود
دیر مانده‌ام در این سرا...  ولی شما، عزیز
ناگهان چه قدر زود...


خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا

وناگهان چقدر زود دیر میشود.....



یاعلی

لینک منبع +

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۰ ، ۲۳:۵۳
سیدخلیل

جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

توئی آن آتش سوزنده ی خاموش شده
منم این سردی خاکستر باقی مانده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده است
باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

روزو شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه ی پرپر باقی مانده

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است
در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

پیش کش باد به یک رنگی ات ای پاک ترین
آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
با توام ای یل نام آور باقی مانده

شعر از سعید بیابانکی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۰ ، ۲۰:۳۰
سیدخلیل
هوالعزیز

سلام

بعد از کلی پست فرمالیته و البته دلخواه و بیان کننده حرفام،

خواستم بنویسم از اوضاع فعلی روزگار خودم ، گرچه نوشتن شاید بی فایده باشد...

گرچه هنوز چند واحدی تو دانشگاه باید پاس کنم ولی میتونم بگم "دانشگاه تمام شد".

مشکلی که زمان حال داره این هست که علاوه بر درک شرایط فعلی ؛ شرایط دوران گذشته رو هم یادت هست و میتونی با زمان حال مقایسه کنی که دقیقا حرفم مربوط میشه به همین "مقایسه".

مقایسه ی درک کودکانه (والبته نزدیک به حقیقت) از شرایط و اطرافیان زمان گذشته  با درک غیرکودکانه(میگن بزرگی) از شرایط حال، گذشته و حتی آینده.(میتوانید جهت درک "دسته بندی کودکانه و غیر کودکانه " به کتاب شازده کوچولو مراجعه کنید:دی)

به هرحال مقصود عمل سخت و نفس گیر "مقایسه" است.

دسته بندی سن آدمی در ذهنم شبیه به مقاطع تحصیلی در دوران تحصیلی مدرسه و دانشگاه است.

اما اینطور نیست ؛ بقول دوستم بعضی مواقع تو بازی ها حتمن نباید با پیروزی به مرحله بعد راه پیدا کرد بلکه شکست درس بسیار گرانقدر تری است جهت هوشیاری و درک فرد.

شکست در دوران زندگی شاید بهترین دستگیره جهت ادامه زندگی باشد.

حالا نه این که من شکست خوردم و یا در حال شکست خوردنم ؛ نه (شاید هم خورده باشم :دی).

ولی خب پیروز نشدن هم نوعی شکست هست البته تعریفی که با مثال بالا عرض کردم از شکست.

حال "مقایسه"ی  "شکست و پیروزی" آدمها بر سختی "مقایسه" و به تبع اون سختی زندگی فشار می آورد.

والبته تنهایی از مواردی است که بر این سختی ها می افزاید...

یا علی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۱۲
سیدخلیل