قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

سلام

اینکه از کجا در مورد معلم و کارش صحبت رو آغاز کنیم خیلی سخته ولی
فقط از باب تشکر از معلم و محبت هاشون و زحمت هاشون و خاطرهاشون
اسمهاشون رو در ادامه می نویسم:
با عرض معذرت اسامی بعضی ها رو یادم نیست.

دوره دبستان:
آقای عزیزی- خانم عبداللهی- خانم اهتدایی- آقای شفیعی - آقای کشتکار- آقای فتحی- ...

دوره راهنمایی:

آقای حسن زاده- آقای لدنی- آقای خارستانی- آقای محمودی- ...

اول دبیرستان:

آقای عبداللهی- آقای قهرمانی-آقای غیور- آقای محمدی-آقای قاسمی - آقای طاهری -آقای منصوری- آقای برزگر- آقای رئیسی - ...

دوره هنرستان:

آقای حیاتی- آقای محمدی خواه(خدا رحمتش کنه)- آقای شاهسونی - آقای قائدیان -آقای فولادوندا- آقای مزارعی - آقای معصومی- آقای نجفیان - آقای گلخندان - آقای یزدانی - آقای سلیمانی- آقای دهقان - آقای رئیسی - آقای رضایی- آقای مرادی - آقای زارع- آقای صدق آمیز- آقای سرافرازی- آقای رحیمیان - آقای سجادیان - آقای چالمه - آقای فولادی - آقای سبحان منش- ...

دوره کاردانی:

آقای شجاعی - آقای مهی زاده - آقای صمدی - آقای مقتدایی - آقای زمانی - آقای حقیقت - آقای علوی - آقای استقلال - مش عباس - آقای هدایتی - آقای جنگجو - آقای جورکش - آقای لادنی- آقای مصدق - آقای راست خدیو - آقای سعیدی نژاد - آقای صادق نژاد - آقای سوری - آقای باقری - آقای ارغوان- ...

و در آخر :

ای معلم؛ مردم عادی، چون مرغ زندانی قفس دنیا، همواره آه و ناله دارند که چگونه خوب‌تر در قفس بمانند، تو برای محصلانت درد و رنج‌ِ مردم در قفس مانده‌ را مگو، کمکشان کن چگونه از این قفس برهند، قصه‌ی رهیده‌شدگان از قفس دنیا را برایشان بخوان و از گنج انسانیت سخن بگو، تا به میله‌های طلائی قفس عادت نکنند. آری:
سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو
صفت راه مگو و ز سرانجام بگو
آه زندانی این دام بسی بشنیدم
حال مرغی که رهیده است ازاین دام بگو


یا علی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۰:۵۰
سیدخلیل


عنوان: حاج آقا سر ما رو بذار زمین..
موضوع: روایتگری در فکه - اسفند 87 - بسیج دانشجویی دانشگاه سمنان
حجم: 1.67 مگابایت

لینک دانلود

منبع مطلب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۷:۲۵
سیدخلیل
& نوای باران، سمفونی شورانگیز عشق آسمان به زمین را می نوازد.اگر تبدیل به سیل های ویرانگر نشود !
¤¤¤
& گاهی از آنچه می ترسی قدرت می یابی و به آنچه دل بسته ای تاوان می پردازی تا شاید بشر، آدم شود!
¤¤¤
& در عرصه آزادی جن و انس، هربدی، بعداز یک خوبی می ایستد بنابراین، «بدمطلق» وجود خارجی ندارد!
¤¤¤
& آنجا که مردم، زمین و زمان، موجودی را فروافکنند، خداوند متعال از ورای همه، او را به مقصد موعودش خواهد رساند.
¤¤¤
& آنکه هیچ «حسن دشمن» را نمی بیند، هیچ عیب دوست را نیز نخواهد دید و جزو نابینایان واقعی است!
¤¤¤
& اگر زورگویان و متکبران می فهمیدند که به اندازه ظلم و تکبری که مرتکب می شوند، ذلت می چشند، آدم می شدند!
¤¤¤
& به چشمانت بیاموز که هرچیزی دیدنی نیست تا شاهد دلبری فرشتگان شود.
¤¤¤
& انسان در ازدواج یا می میرد یا متولد می شود یا درحال تولد و مرگ است وگرنه، ازدواج واقع نشده است!
¤¤¤
& از فراست مومن بترسید که او مسایل را با نور خدا آنچنان که هست می بیند نه آنگونه که شما می خواهید!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۸۹ ، ۱۹:۳۸
سیدخلیل
سلام


تعطیلات عید هم گذشت

ما که یه کم درس خوندیم و

یه مقدار زیادی کار

و مقدار بیشتری تفریح

و یه کار دیگه که بماند(توی دفتر خاطراتم اونو مینویسم)


دیگه اینکه سه هفته مثل برق گذشت و دوباره باید بریم سر کلاس


امیدوارم که خدا سال خوبی رو برای همه رقم بزنه (البته با کمک خودشون)


یه لطف کوچکی هم به ما کند.


حرف آخر:
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد



یا علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۸۹ ، ۰۵:۵۹
سیدخلیل
به نام آنکه....

سلام

سال 88 هم یا همه فراز و نشیب هایش گذشت.

تو این سال اتفاقات عجیبی رخ داد که هم خوب داشت و هم بد!

در اوایل سال که درس می خوندیم و با رفقا ورزش می کردیم(همون فوتبال)

بعدش هم که خبر قبولی دانشگاه رو شنیدیم(1-6-88)

بعدش هم یه ماه رومضون توپ رو تجربه کردیم

مهر 88 رو هم رفتیم ثبت نام دانشگاه 

نکته:تو این ترم با دو تا "وحید" آشنا شدیم که رفاقتی بس عجیب رو تجربه کردیم

آخر سال هم یه جایی رفتیم که نگو...

دیگه اینکه سال تموم شد و

می خوایم یه سال جدید رو آغاز کنیم


به امید سالی بهتر:

عید است ولی بدون او غم داریم
عاشق شده ایم و عشق را کم داریم
ای کاش که این عید ظهورش برسد
این گونه هزار عید با هم داریم


یا علی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۸۸ ، ۰۹:۵۹
سیدخلیل

گفتم: می آید؟

گفت : مگه رفته بود که بیاد؟

گفتم: دلتنگم

گفت : مگر زیارتش نمی کنی؟

گفتم: جهان رو پر نور میکنه ؟

گفت: مگه شعشعه حضورش رو نمیبینی؟

گفتم: زخم دوریش دل را می ازاره

گفت: هر چه از دوست رسد نیکوست

گفتم: غایب است

گفت: با این همه برهان مگه میشه گفت غیبت؟

گفت: غایبش خوانده اند که ظاهر نیست که غیبت به معنای حاضر نبودن تهمتی ا ست که بر دامن پاکش ننشیند

شاید این جمعه بیاید....شاید

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۸ ، ۰۸:۳۰
سیدخلیل
سلام



قال الحسین (ع): لاترفع حاجتک الا الی احد ثلاثه: الی ذی دین، اومروه او حسب.
امام حسین(ع) فرمود: نیاز و حاجت خود را به جز این سه نفر(نزد کسی ) مطرح نکن:
1- کسی که دیندار باشد
2- صاحب مروت و جوانمردی باشد
3- اصالت خانوادگی داشته باشد. (1)
1- تحف العقول، ص 251


خدا کمک کنه امسال هم از عزاداران واقعی امام حسین (ع) باشیم

یا علی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۸۸ ، ۱۱:۴۲
سیدخلیل


سایز بزرگ

چقدر امروز دلت

تنگ شده
و دو چشمت شاید
حجم آن گنبد خوش رنگ شده
و دلت
باز شکسته...
شایدم دور حرم داره بال و پر می گیره!
به دلت گوش بکن
به صدایش ...که کمی لرزان است
او تو را می خواند
آدمک...هان ...برخیز!
دست ها را بگشا
و ببر تا بالا
زیر سقف ملکوت
و دعا کن...شاید
بتوانی از دور
آن دل شکسته ات را ببری
زیر ایوان طلا
اشک هایت شفاف
می چکد چون شبنم
روی قلبت نم نم
با دلی شکسته رفتی اما
وقت برگشت چرا جای دلت خالی بود؟
آن دل شیشه ای شکسته را ..
نکند گم کردی؟
و دلت را...نکند...
تو به من می خندی
و من از برق دو چمشمت فهمم
که دلت را به ضریحش
گره ای سخت زدی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۸۸ ، ۰۸:۲۲
سیدخلیل
خجل است از روی مردان مرد این گرم سیری ترین رگ حیات کشور عشق ... دیگر نمی تواند هر صبح و هر ظهر خودش را میان گیسوان افتاده و نخل ها بازی دهد و چشم در چشم بچه های خونین شهر نشود؛ چشم در چشم بچه هایشان؛ چشم در چشم چشم انتظار دختران و مادران و همسرانشان! آخر نخل ها هم مردانه ماندند و همه چیزشان را دادند؛ جز... می گفت مردان بزرگ هیچ گاه نمی میرند و اگر تو پنداری که مرده اند، ایستاده می میرند... این نخل ها هم که با خون سیراب شدند و میوه شان «رشادت» است. سالهاست ایستادند چون ایران ایستاده است. این نخل ها سر ندارند اما همچنان تازیانه بادهای غرب و شرق را به جان می خرند و ایستاده با اجنبی سخن می گویند: شب با همه تاریکی و توطئه نمی تواند دست این سربازان الهی را بخواند و برزنده ترین نقش نقشه جهان دست اندازی کند؛ این خاصیت بیداری است که دست طمع را قطع می کند؛ این نخل ها هستند تا انقلاب هست، تا کارون همچنان بوی خون می دهد، همچنان دلش پر است و شب ها کنار همین نخل ها برای یاران آرام و آهسته اشک می ریزد... چه کسی گفته جنگ تمام شده؟!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۸۸ ، ۰۸:۴۱
سیدخلیل
دیدی چقدر زود دارند سفره را جمع می کنند...
آه ای زیباترین طلوع زندگی من در سحرهای معطر به نام تو...
آه ای بنفشابی ترین غروب های دلم پای نان و ریحان افطار با تو...
آه ای نازترین دردانه های اشکم فرش نگاه تو در یلدای رحمانیتت...
مرا دریاب!
دریاب در این واپسین لحظه ها...شاید تا عرفه عمری نماند!
راستی دیده ای سفره را که جمع می کنند خرده نان ها گوشه ای کپه
می شود و بعد «دستی کریم» برای گنجشک ها غذاشان می کند کنار
شاهی های باغچه؟
خدا ی من! خدای ما! خدای خوبی های بی منتها! ما گنجشک های آستان رحمت تو! خرده نان ها را برایمان بپاش! محتاج ذره ای از آن
خرده نان های این ضیافتیم...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۸۸ ، ۰۸:۰۴
سیدخلیل