قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

مراتب ایمان

شخصی به عارفی گفت : آیا تو مؤمنی؟

عارف در پاسخ گفت:اگر منظور تو از مؤمن ، مؤمنی است که در آیه

«آمنا بالله و ما انزل علینا ؛ ما به خدای عالم و کتابی که به ما نازل شده ، ایمان آورده ایم»1

آری، مؤمنم

ولی اگر منظورت مؤمنی ایت که در این آیه آمده است:

«انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم ؛ مؤمنان آنها هستند که چون ذکری از خدا شود ، دلهاشان ترسان و لرزان شود.»2

نمی دانم.


1-آل عمران/84

2- انفال/2

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۰۴
سیدخلیل
هوالمقتدر

سلام

همیشه سکوت کردن جایز نیست

یعنی در بعضی مواقع حرف نزدن جایز نیست!

بعضی وقت ها سکوت و حرف نزدن
چقدر به آدم ضربه میزنه!

یعنی حتی می تونه تعریف تو رو در دیگران(شناختی که دیگران ازت دارن)

تغییر بده

تو باید بتوانی در بعضی مواقع
آن چنان هوشیار باشی که
بفهمی باید سکوت کنی و یا حرف بزنی.

++ البته اگه بخوای به امید روزی باشی که موقیت حرف زدن برای

توپیدا بشود ،کمی دور از دسترس است.!

...

یا علی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۸۹ ، ۱۴:۱۱
سیدخلیل
سلام

این مطلب کلا با خودم سنخیت و ارتباط داره!!!

در این دوره و زمونه من و امثال من متاصفانه(متاسفانه) بلد نیستیم

با یه دوست(برادر) ؛دوست (برادر)باشیم.

به دوستی با خدا فکر میکنم

که آیا میتوانم دوستی به این بزرگی را با این ضعف و ناتوانی

بپذیرم؟؟؟

اما دوست دارم تنها دوست دار من خدا باشد!!!

چرا که او از همه به من نزدیک تر است(نحن اقرب من حبل الورید).

این چند روزه با این غزل زندگی کردم!!!:

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه

دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

هر چند کزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه

پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه


گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبا بلا ملامه

حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یذوق منه کاسا من الکرامه

التماس دعا

یا علی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۸۹ ، ۰۱:۳۲
سیدخلیل
سلام

دیروز کتاب سرو شبهای سرخ رو خوندم.

در مورد زندگی یه انسان ه که خویش تن خودش رو شناخت.

واقعا شهادت یک دستمزده.


اینکه واقعا انسان بفهمه کجای وجودش 20 هست
و کجاش 0
دیگه کار تمومه
دیگه چیز ه زیادی لازم نداره!!!


قسمتی از کتاب:

شنید:"بس که مرده این حاجی.ببینم تا حالا اسم "یدالله کلهر" رو شنیدی؟....این حاجی همون یدالله کلهره، نمره اش بیسته.چندتا بیست.اخلاقش بیست،دل و جرأتش بیست،والیبالش بیست،هیکل و زور بازوش بیست ، هوش دقتش بیست..."

گفت:"شماها چندین؟"

شنید: "صفر! که با حاجی میشیم دویست!"


یا علی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۸۹ ، ۰۹:۳۳
سیدخلیل
می گویند او را ببرید جهنم. می گوید چرا؟ می گویند چند دسته «کاربر» ازت شکایت کرده اند.

دسته اول وارد می شوند. می گوید اینها کی هستند؟ می گویند اینها آنهایی هستند که در کامنت دانی ات نوشته بودند:« قشنگ نوشتی! به ما هم سربزن» هیچ وقت نرفتی سربزنی.

دسته دوم کی هستند؟ اینها همانهایی هستند که نوشته بودند «با مطلب ... به روزم» هیچ وقت نرفتی سربزنی.

بعد دسته سوم می آیند، خارجکی و اتوکشیده. اینها دیگر از من چه شکایتی کرده اند؟ اینها مدیران سایت های انگلیسی هستند که رفتی توی سایتهایشان و چون سر درنیاوردی چی به چی است الکی توی هرچه مستطیل سفید آن دور و برها بوده چیزهایی نوشتی و «اینتر» زدی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۸۹ ، ۰۰:۲۴
سیدخلیل
سلام

یه مقاله در مورد ماه رجب:

ماه رجب؛ فرصتی استثنایی

و کتاب "ماه رجب ، ماه یگانه شدن با خدا" از آقای طاهر زاده

دریافت

در ضمن امشب شب آرزو هاست

ما رو هم فراموش نکنید!

یا علی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۸۹ ، ۰۹:۲۶
سیدخلیل
گفتم: خسته‌ام

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

 

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

 

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

 


گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

 

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

 

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.

 

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه! گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

 

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

 

گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.

 

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

 

گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۸۹ ، ۰۹:۵۸
سیدخلیل
سلام

می گفت دو راه بیشتر نیست. یکی بن بست است و دیگری را شهرداری جهت لوله گذاری کنده است.


وقتی حرف زیاد باشد یاباید آنقدر نوشت تا جان آدم بالا بیاید و یا باید آنقدر ننوشت تا آدم غمباد بگیرد و جانش بالا بیاید.

مشکل هم آنجاست که وقتی می خواهی بنویسی دوست داری بازگردی به تمام ننوشته هایت و آنوقت آنقدر ننوشته داری که از نوشتن پشیمان می شوی.

وقتی هم بخواهی از همین حالا بنویسی می مانی که چگونه واضح بنویسی. آخر قرار نیست نوشته هایت محتوا محور باشد بلکه می خواهی مثل مرد حدیث نفس بگویی ولاغیر. و تف به این مثلا مردانگی.

یا علی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۸۹ ، ۱۳:۰۴
سیدخلیل

یادش به خیر! هنوز وارد دبیرستان نشده بودم. یه دستگاه صوتی تصویری خریده بودیم که برای من تو اون زمان خیلی تازگی داشت. آخه ما تو دهاتمون از این جور چیزها نداشتیم! از شوخی گذشته، تازه کلاس زبان انگلیسی می‌رفتم و عاشق این بودم که از کاتالوگ دستگاه، تشخیص بدم چجوری می‌تونیم از تمام قابلیت‌های دستگاه استفاده کنیم.

این رو گفتم تا از شما بپرسم، تا حالا شده برای استفاده از قابلیت‌های یک دستگاه، از کاتالوگش بهره ببرید؟! حتما برای شما هم پیش اومده. البته شاید با استفاده از تجربه بتونید بدون کاتالوگ هم از برخی امکانات دستگاهتون استفاده کنید. اما مطمئنا قبلا این تجربه رو از کسی آموختید که اون هم به شکلی از کاتالوگ بهره برده.

بازم یه سوال دیگه! چه حسی پیدا می‌کنید اگر بسته‌بندی دستگاهتون رو باز کنید و ببینید کاتالوگی همراهش نیست؟! به خصوص اگر نیاز به کاتالوگ پیدا کنید...

من اگر باشم در عقل شرکت تولیدکننده‌ی دستگاه تردید می‌کنم. شما چطور؟!

 

خداوند اما مجموعه‌ای آفریده بسیار پیچیده و با کار کردهای بسیار گسترده! جهان هستی ما، که به تعداد افراد و اجزاءش در هر واحد از زمان، برای آن می‌توان کارکرد تعریف نمود، آنقدر گسترده است که علی‌رغم پیشرفت علوم طبیعی پس از رنسانس، هنوز هیچ دانشمندی مدعی شناخت کاملی از آن نشده است.

پس چگونه می‌توان خدا را حکیم، عاقل و خردمند فرض کرد و در عین حال پذیرفت که چنین خدایی، جهان را آفریده و بدون ارائه کاتالوگی برای بهره بردن از تمامی امکانات آن، تمامی هستی را رها نموده است؟!

تعجب نکنید! این ادعای واهی یک کودک نیست که خدا را اینگونه ساده و بی‌هدف فرض می‌کند. بلکه این مبنایی است که در غالب علوم انسانی امروز غرب، و به طبع آن در علوم انسانی‌ای که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود پذیرفته شده است. تعبیری که در فلسفه‌ی علم از آن با عنوان "خدای ساعت‌ساز" یاد می‌کنند. خدایی که ساعتی را آفریده که خودش تا آخر درست کار می‌کند و پس از تولید، خداوندی ندارد و خداوندش نیز با او کاری ندارد...!

طبیعی است که چنین باوری اساسا با اندیشه‌های هر مسلمان کم‌سوادی نیز در تناقض محض است. هر مسلمانی می‌داند که خداوند او، آنقدر حکیم بوده که نه تنها کاتالوگی برای جهان خلقت فرستاده، بلکه از هیچ خشک و تری و هیچ کوچک و بزرگی و هیچ نهان و عیانی در آن دریغ ننموده است و زیر و بم به کار بستن آن را ارائه نموده است. حال این که چرا ما هرگز به این کاتالوگ کامل، به چشم به کار بستن نمی‌نگریم و تنها گاهی برای صرف ثواب آن را روخوانی می‌کنیم بماند...

باز هم بگذارید یک سوال بپرسم! اگر ببینید کسی نزد شما آمده و با تعجب می‌گوید نحوه‌ی استفاده از تلویزیون جدیدش را به جای چارپایه برای بالا رفتن و کوبیدن میخ به دیوار نمی‌داند و در کاتالوگ نیز نمی‌یابد، به او چه خواهید گفت؟!

من اگر باشم می‌گویم: احمق‌جان! تلویزیون برای بالارفتن و زدن میخ به دیوار نیست! تلویزیون کارکرد خودش را دارد! نمی‌شود از تلویزیون برای این کار استفاده کرد. اگر هم بشود، خیلی مضحک است که کسی تلویزیون را صرفا برای چنین هدفی خریداری کند. فکر کنم شما هم با من هم‌عقیده باشید...!

اما وقتی در ادبیات علمی، هدف علمی مثل اقتصاد، رساندن همه به بیشترین مطلوبیت است، و ما جواب سوال خود را برای رسیدن به مطلوبیتی هر چه بیشتر در کاتالوگ نمی‌یابیم، از خود نمی‌پرسیم شاید این دستگاه خلقت برای هدف دیگری خلق شده باشد. پس مثل تلویزیون خود از آن بالا می‌رویم، و جهان هستی خود را بدون دست یافتن به هدف آفرینش، خراب می‌کنیم و از میان می‌بریم. و هیچ گاه هم از خود نمی‌پرسیم که چرا به جای استفاده از کاتالوگی که خالق دستگاه برای ما فرستاده است، آن را صرفا بر طاقچه می‌نهیم و از کاتالوگی استفاده می‌کنیم که دیگران برای استفاده‌ای خارج از سیستم آن را طراحی نموده‌اند!

تا به حال بارها بر این مصیبت از ته دل گریسته‌ام. این ماجرا که بر ما می‌رود را گفتم تا شاید شما هم در این اشک و آه با من همنوا شوید...!

منبع: همین بغل،پایین

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۸۹ ، ۱۱:۵۴
سیدخلیل
لطفا تا آخرش بخونید :

  چقدر خنده داره

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد

  می‌گذره!

  ·    

چقدر خنده داره

که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید

 می‌ریم کم به چشم میاد!

·        
چقدر خنده داره

که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت 

   می‌گذره!

    چقدر خنده داره


  که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما

  وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
·

   چقدر خنده داره

که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو

پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت

می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم!

      چقدر خنده داره

  که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان

 دنیا آسونه!

·    
چقدر خنده داره

که سعی می‌کنیم ردیف جلو صندلی‌های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف

  نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!

  چقدر خنده داره

که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی‌کنیم اما

 بقیه برنامه‌ها رو سعی می‌کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
·    
چقدر خنده داره

که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم اما سخنان قران رو به سختی باور می‌کنیم!

·    
چقدر خنده داره

که همه مردم می‌خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به

بهشت برن!

·    
چقدر خنده داره

که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می‌کنیم به سرعت آتشی که

در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می‌گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می‌شنویم دو برابر

در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می‌کنیم!

·        
خنده داره

اینطور نیست؟
·        
دارید می‌خندید؟
·        
دارید فکر می‌کنید؟
·        
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.
·    

آیا این خنده دار نیست که وقتی می‌خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی‌ها را از لیست خود

پاک می‌کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.

·        

این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۸:۲۸
سیدخلیل