قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟


قیصر امین پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۴۱
سیدخلیل
دو فیلم رستگاری در شاوشنگ(1994) و پاپیون(1973) رو هم چند وقت گذشته دیدم!

رستگاری دیالوگ های بسیار شسته و تمیزی داشت! ، پاپیون پر از استقامت!

هردو فیلم در ستایش آزادی ساخته شدند!


بازی تیم رابینز در رستگاری با مکمل خودش مرگان فریمن بسیار خوب کار شده بود!


در پاپیون هم استیو مک کویین و داستین هافمن مکمل بودند ولی نه به اندازه تیم و مورگان در رستگاری!



البته این دو فیلم فاصله ی بیست سالهای با هم دارند

ولی وجه مشترک این دو فیلم "تفکر" است!

تفکری که به زعم ما مسلمانان ، بهتر از هفتاد سال عبادت است!

تفکر برای رسیدن به آزادی ، به هدف ، به اینکه قلب انسان نباید سنگ شود!

البته باید توجه داشت که هدف، بسیار بسیار مهم است!

بسا مثل تیم رابینز به اندازه طول 5 تا زمین فوتبال در لوله فاضلاب سینه خیز رفت اما به هدف نرسید!(هرچند او به هدفش رسید)


گرچه آزادی بدون "امید" معنا ندارد!

امیدی که استیو مک کویین در تمام طول عمرش به آن فکر میکرد!

در سکانس آخر فیلم پاپیون که نهایت ناامیدی را برای یک بشر میرساند ، میبینیم:

استیو مینشیند لبه صخره !

به این فکر میکند که چرا قایق مانندی را که ساخته بود ، موج دریا نابودش کرد!.

به موج ها نگاه میکند! ، نگاه میکند و نگاه میکند...

درنهایت متوجه میشود آن موج "یک موج اشتباهی" بوده!

و همین باعث آزادی او پس از سالهل اسیر بودن میشود!.


آیا ما هم به اشتباهات زندگیمان اینطور نگاه میکنیم؟


سخن دراز میشود اگر بخواهم همه ی سکانکس های این فیلم ها را ، دیالوگ به دیالوگ بررسی کنم


اما در نتیجتاً انسان هیچ وقت نباید ناامید شود!:

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَ‌فُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّ‌حْمَةِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یَغْفِرُ‌ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ‌ الرَّ‌حِیمُ ﴿٥٣

بگو: «اى بندگان من -که بر خویشتن زیاده‌روى روا داشته‌اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را مى‌آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۰ ، ۱۴:۵۲
سیدخلیل
سلام

امرو زفیلم تلالو یا(The Shining) رو دیدم

ژانر وحشت

به کارگردانی استنلی کوبریک!

ساخته 1980

فقط تو کف بازی این پسر شش ساله موندم!

توضیحی ک خود IMDB در مورد نقش دنی میده:


Danny Lloyd was selected for the role of Danny Torrance in Stanley Kubrick's The Shining (1980) because of his ability to concentrate for extended periods of time. Because of his age (6) and the genre of The Shining (1980) Danny was closely guarded by Kubrick during filming and didn't know it was a horror film until several years later. Despite his notoriety and his famous line "Redrum! Redrum!" Danny made only one more film and stated that he wasn't interested in an acting career.

البته اگه منم نمیدونستم دارم چ نقشی رو بازی میکنم ، بهتر از این میشد :دی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۰ ، ۱۴:۰۲
سیدخلیل
سلام

بعد از حدود 5 سال(دوران تحصیل) دغدغه برای داشتن  یک کار!!!

دوشنبه پیش به طور غیر رسمی جایی مشغول شدم.

اینکه چقدر از تکنولوژی روز و بازار کار عقبم بماند!.

ولی دیگه به هیچی فکر نمیکنم!

به اون همه مسائلی که شاید در گذشته اذیتم کرد!

همین ما را بس!...



چن روز پیش در حال انجام کاری به کسی فکر میکردم!

به این دقت کردم که "اخلاص" چقدر کلمه ای غیر قابل هضمه برای من تو اون موقعیت!

اخلاص ، اخلاص ، اخلاص

امروز داشتم همینو زمزمه میکردم ، دیدم حتی گفتنش هم اثر داره

چرا که در دمای پایین بدن ، احساس گرمای عجیبی کردم!

البته من آدم بشو نیستم...


یاعلی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۰ ، ۲۳:۲۹
سیدخلیل
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم                           چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش                                  چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم

لب باز نکردم به خروشی و فغانی                                  من محرم راز دل طوفانی خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی                        عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

از شوق شکر خنده لبش جان نسپردم                           شرمنده جانان ز گرانجانی خویشم

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر                       افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

هرچند امین، بسته دنیا نیم اما                                    دل بسته به یاران خراسانی خویشم


سیدعلی خامنه ای

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۰ ، ۰۱:۱۴
سیدخلیل
سلام

به همین زودی زود یک قالب کاملا بومی و ساخت دست صاحب وبلاگ عرضه میشود!

یاعلی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۰ ، ۰۱:۱۰
سیدخلیل
گفتند خدایا:

ما را با شهدا محشور کن!

.

.

.

.

و مشهور شدند...


ناصر فیض

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۰ ، ۰۱:۳۷
سیدخلیل

ماهِ من! یک شب خیال انگیز، خواب دیدم ستاره‌ات شده‌ام
خواب دیدم کبوتری مُحرِم در طواف مناره‌ات شده‌ام

خواب دیدم ولی تو بیداری، کرده‌ای با کلاغِ خود کاری،
که در این روزهای پاییزی، جذب تور بهاره‌ات شده‌ام

موج در موج، آبیِ آبی،  تو چه دریای مهربانی و من
قایق دلشکسته‌ای که شبی میهمان کناره‌ات شده‌ام

از درِ پشت سر می‌آیم تا بیش از اینها خجالتم ندهد
این لباس سیاه، حالا که زائر بی‌قواره‌ات شده‌ام

گوشه‌ی «صحن قدس» قرآن را باز کردم به یاد چشمانت
باز «والشمس» آمد و گرم از تابش استخاره‌ات شده‌ام

چقَدَر حرف پشت بغضم بود، تا رسیدم به «صحن آزادی»
حرف‌هایم دوباره یادم رفت، بس که غرق نظاره‌ات شده‌ام

هشت یعنی دو دست از هم باز، فلشی رو به وسعت پرواز
هشت یک قله مهربانی و من، عاشقِ این شماره‌ات شده‌ام

چون غباری در آستانه نور، گرم گِرد ضریح می چرخم
جذبه‌ای از مدار مهر تو است، که چنین ماهواره‌ات شده‌ام

دست در دست‌های «گوهرشاد»، می‌زنم چرخ هر چه بادا باد
پیش روی تو در سماعی شاد، مست ضرب نقاره‌ات شده‌ام

ای رسولی که گفته‌ای در توس، پسری، پاره‌ی تنی دارم
پس کجایی ببینی؟ ای آقا ! عاشق ماه‌پاره‌ات شده‌ام

اولی آخری ندارد که، کوششی جوششی ندارد که
صله‌ی من همین لیاقت که شاعر جشنواره‌ات شده‌ام

 

قاسم صرافان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۰۶:۵۸
سیدخلیل


سیلی آن روز به رویت چه غریبانه زدند

«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»

یک کبوتر وسط شعله تقلا می‌کرد

«جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»

رسم این است که پروانه در آتش باشد

«عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد»

با گل و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد؟

«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»

کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد

«چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»

آه! هجده گل از آن باغ نچیدیم و برفت

«باربر بست و به گردش نرسیدیم و برفت»

تا در این خانه گُلِ خنده‌ی زهرایم بود

«من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود»

عمر کوتاه تو گنجایش دنیا را بس

«وین اشارت ز جهان گذران ما را بس»

خانه دوست کجا؟ صحن سپیدار کجاست؟

«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»

قاسم صرافان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۰ ، ۰۶:۴۴
سیدخلیل
سلام

تماشای خالی یک فیلم به دل آدم نمیچسبه

بهتره یه چیزی مثل یادگاری(همون نقد) از آدم بجا بمونه!!

فیلم وی برای انتقام(V for Vendetta) فیلمی ست انگلیسی درمورد انقلابهای مردمی و حکومتهای ظالم!!!

روز 5 نوامبر 1605 مردی میخواست مجلس شورای انگلیس را منفجر کند!

اما دستگیر شد و اعدام!!!.

حالا سال 2006 باز یک مرد اما با یک نقاب میخواهد با انفجار مجلس کشور انگلیس آن آرمان را تحقق بخشد.

مردی که از یک زن همجنسگرا !! تاثیر گرفته و توانست فرد دیگری را نیز به مثابه خود متاثر کند تا به هدف خود برسد!

نکات برداشتی بنده:

1- نقش مهم صدا و سیما ملی در هر کشور

2- انقلابی ماندن و زنده نگه داشتن عقاید با حذف عناصر ضد انقلابی

3- اذعان تکرار شدن وقایع یکسان تاریخ برای آدمهای مختلف در صورت منفعل بودن در مقابل شرایط

4- ریشه دواندن فشاد حتی در روسای مذهبی جامعه

5-ارائه یک فرد همچنسگرا به عنوان شخصیتی که میتوان آنرا به عنوان یک الگو پذیرفت!!!.

6- نقد صریحانه آمریکا

7- اعتراف به وجود قرآن کریم

البته هر فیلم در نگاه نقادانه احتیاج به تماشای دوبار یا بیشتر دارد!.

جمله ای که قابل تامل بود از نظر من:

یاد گرفتیم آرمانها رو بیاد بیاریم نه آدمها رو
چون یه آدم ممکنه از بین بره
ممکنه که دستگیر و کشته شده باشه


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۰ ، ۱۸:۴۵
سیدخلیل