ما رفتنی شدیم!
به سوی دیار دوست!
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
یاعلی
ما رفتنی شدیم!
به سوی دیار دوست!
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
یاعلی
جشنواره آدمکهای یخی
یه آدم برزیلی این آدمکها رو درست کرده
صبح میذاره واسه تماشای مردم
و تا آخر روز اونا آب میشن!!!
شاید معنایی که بشود از آن برداشت کرد این باشد:
آدمها میمیرند! به همین سادگی...
موندم در حین اجرای جشنواره زندگی خودم
آیا سر آخر چیزی از من باقی میمونه یا نه...
بعد از حدود 5 سال(دوران تحصیل) دغدغه برای داشتن یک کار!!!
دوشنبه پیش به طور غیر رسمی جایی مشغول شدم.
اینکه چقدر از تکنولوژی روز و بازار کار عقبم بماند!.
ولی دیگه به هیچی فکر نمیکنم!
به اون همه مسائلی که شاید در گذشته اذیتم کرد!
همین ما را بس!...
چن روز پیش در حال انجام کاری به کسی فکر میکردم!
به این دقت کردم که "اخلاص" چقدر کلمه ای غیر قابل هضمه برای من تو اون موقعیت!
اخلاص ، اخلاص ، اخلاص
امروز داشتم همینو زمزمه میکردم ، دیدم حتی گفتنش هم اثر داره
چرا که در دمای پایین بدن ، احساس گرمای عجیبی کردم!
البته من آدم بشو نیستم...
یاعلی
من کنت مولاه فهذا علی مولاه!
(مرگ بر آمریکا!)
آقا گفتن عید غدیر عجب عیدیه ؛ خوب آقا خوووووووووووووووووووب
روزه اش هم میگن کلی ثواب داره
البته باید اون دنیا سر بی سحری روزه گرفتن امروز کلی با خدا و امام علی چونه بزنم!!!:دی
گفتم این عید به دیدار خودم هم برم
دلم از دیدن این آیینه ترسید چرا؟
یاعلی
سلام
بعد از کلی پست فرمالیته و البته دلخواه و بیان کننده حرفام،
خواستم بنویسم از اوضاع فعلی روزگار خودم ، گرچه نوشتن شاید بی فایده باشد...
گرچه هنوز چند واحدی تو دانشگاه باید پاس کنم ولی میتونم بگم "دانشگاه تمام شد".
مشکلی که زمان حال داره این هست که علاوه بر درک شرایط فعلی ؛ شرایط دوران گذشته رو هم یادت هست و میتونی با زمان حال مقایسه کنی که دقیقا حرفم مربوط میشه به همین "مقایسه".
مقایسه ی درک کودکانه (والبته نزدیک به حقیقت) از شرایط و اطرافیان زمان گذشته با درک غیرکودکانه(میگن بزرگی) از شرایط حال، گذشته و حتی آینده.(میتوانید جهت درک "دسته بندی کودکانه و غیر کودکانه " به کتاب شازده کوچولو مراجعه کنید:دی)
به هرحال مقصود عمل سخت و نفس گیر "مقایسه" است.
دسته بندی سن آدمی در ذهنم شبیه به مقاطع تحصیلی در دوران تحصیلی مدرسه و دانشگاه است.
اما اینطور نیست ؛ بقول دوستم بعضی مواقع تو بازی ها حتمن نباید با پیروزی به مرحله بعد راه پیدا کرد بلکه شکست درس بسیار گرانقدر تری است جهت هوشیاری و درک فرد.
شکست در دوران زندگی شاید بهترین دستگیره جهت ادامه زندگی باشد.
حالا نه این که من شکست خوردم و یا در حال شکست خوردنم ؛ نه (شاید هم خورده باشم :دی).
ولی خب پیروز نشدن هم نوعی شکست هست البته تعریفی که با مثال بالا عرض کردم از شکست.
حال "مقایسه"ی "شکست و پیروزی" آدمها بر سختی "مقایسه" و به تبع اون سختی زندگی فشار می آورد.
والبته تنهایی از مواردی است که بر این سختی ها می افزاید...
یا علی
کلی عشق کردم که امیرخانی این لیست رو معرفی کرده :دی
عجیب یه حسی وادارم میکنه که حتمن این کتابها رو بخونم
و عجیب تصمیم گرفتم که همه رو بخونم...
http://www.ermia.ir/contents.aspx?id=15
یاعلی
کاش کور بودی میفهمیدی !!!!!.
سخن یکی از بزرگان
پنج آدمخوار در یک شرکت استخدام شدند. هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و میتوانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید". آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند. چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت کار میکنید. من از همه شما راضی هستم. اما یکی از نظافتچی های ما ناپدید شده است. کسی از شما میداند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟" آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
|
بعد از اینکه رئیس شرکت رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید:
" کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده ؟"
یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت:
"ای احمق ! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد! از این به بعد لطفاً افرادی را که کار میکنند نخورید"...