قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

۴۶ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی

پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:

شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری


قیصر امین پور

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۲۳:۰۹
سیدخلیل
حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم؟
با توام، با تو  خدا را! بزنم یا نزنم؟
همه حرف دلم با تو همین است که دوست...
چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟
عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است:
دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم ؟
به گناهی که تماشای گل روی تو بود
خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم؟
دست بر دست همه عمر در این تردیدم:
بزنم یا نزنم؟ ها؟ بزنم یا نزنم؟

قیصر امین پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۱ ، ۰۸:۵۳
سیدخلیل

: غنچه با دل گرفته گفت
زندگی، لب زخنده بستن است»
«گوشه ای درون خود نشستن است

 گل به خنده گفت:

زندگی شکفتن است»

«با زبان سبز، راز گفتن است

گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه

... باز هم به گوش می رسد

تو چه فکر می کنی ؟

راستی کدام یک درست گفته اند ؟
،من که فکر می کنم

.گل به راز زندگی اشاره کرده است

.هر چه باشد؛ او گل است
،گل یکی دو پیرهن
.بیشتر زغنچه پاره کرده است

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۷:۲۱
سیدخلیل
درد ِسر ، بین ِگذر ، چند نفر، یک مادر...

شده هر قافیه ام یک غزل درد آور



ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری

امنیت نیست ، از این کوچه سری(ع) تر بگذر



دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد :

دوش می آمد و رخساره … نگویم بهتر!



من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم

نا خود آگاه به یاد تو می افتم مادر



چه شده ؟! قافیه ها باز به جوش آمده اند:

دم در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...



شاعر: کاظم بهمنی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۲۸
سیدخلیل

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟


قیصر امین پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۴۱
سیدخلیل
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم                           چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش                                  چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم

لب باز نکردم به خروشی و فغانی                                  من محرم راز دل طوفانی خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی                        عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

از شوق شکر خنده لبش جان نسپردم                           شرمنده جانان ز گرانجانی خویشم

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر                       افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

هرچند امین، بسته دنیا نیم اما                                    دل بسته به یاران خراسانی خویشم


سیدعلی خامنه ای

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۰ ، ۰۱:۱۴
سیدخلیل
گفتند خدایا:

ما را با شهدا محشور کن!

.

.

.

.

و مشهور شدند...


ناصر فیض

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۰ ، ۰۱:۳۷
سیدخلیل

ماهِ من! یک شب خیال انگیز، خواب دیدم ستاره‌ات شده‌ام
خواب دیدم کبوتری مُحرِم در طواف مناره‌ات شده‌ام

خواب دیدم ولی تو بیداری، کرده‌ای با کلاغِ خود کاری،
که در این روزهای پاییزی، جذب تور بهاره‌ات شده‌ام

موج در موج، آبیِ آبی،  تو چه دریای مهربانی و من
قایق دلشکسته‌ای که شبی میهمان کناره‌ات شده‌ام

از درِ پشت سر می‌آیم تا بیش از اینها خجالتم ندهد
این لباس سیاه، حالا که زائر بی‌قواره‌ات شده‌ام

گوشه‌ی «صحن قدس» قرآن را باز کردم به یاد چشمانت
باز «والشمس» آمد و گرم از تابش استخاره‌ات شده‌ام

چقَدَر حرف پشت بغضم بود، تا رسیدم به «صحن آزادی»
حرف‌هایم دوباره یادم رفت، بس که غرق نظاره‌ات شده‌ام

هشت یعنی دو دست از هم باز، فلشی رو به وسعت پرواز
هشت یک قله مهربانی و من، عاشقِ این شماره‌ات شده‌ام

چون غباری در آستانه نور، گرم گِرد ضریح می چرخم
جذبه‌ای از مدار مهر تو است، که چنین ماهواره‌ات شده‌ام

دست در دست‌های «گوهرشاد»، می‌زنم چرخ هر چه بادا باد
پیش روی تو در سماعی شاد، مست ضرب نقاره‌ات شده‌ام

ای رسولی که گفته‌ای در توس، پسری، پاره‌ی تنی دارم
پس کجایی ببینی؟ ای آقا ! عاشق ماه‌پاره‌ات شده‌ام

اولی آخری ندارد که، کوششی جوششی ندارد که
صله‌ی من همین لیاقت که شاعر جشنواره‌ات شده‌ام

 

قاسم صرافان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۰۶:۵۸
سیدخلیل


سیلی آن روز به رویت چه غریبانه زدند

«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»

یک کبوتر وسط شعله تقلا می‌کرد

«جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»

رسم این است که پروانه در آتش باشد

«عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد»

با گل و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد؟

«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»

کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد

«چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»

آه! هجده گل از آن باغ نچیدیم و برفت

«باربر بست و به گردش نرسیدیم و برفت»

تا در این خانه گُلِ خنده‌ی زهرایم بود

«من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود»

عمر کوتاه تو گنجایش دنیا را بس

«وین اشارت ز جهان گذران ما را بس»

خانه دوست کجا؟ صحن سپیدار کجاست؟

«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»

قاسم صرافان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۰ ، ۰۶:۴۴
سیدخلیل
فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات درخور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم داری، یک عدد هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟

می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۰ ، ۱۶:۵۳
سیدخلیل